۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۱۷

از کفر و دین بری شده ام از برای تو
دنیا و آخرت همه کردم فدای تو

خواهم که خواب مرگ نبندد دو دیده ام
چندانکه چشم خود نگرم زیر پای تو

از خود تهیست لیک چو پر میکند نگه
حیرت برم ز صورت چین در سرای تو

دریوزه نمک ز تو شیرین لبان کنند
ای خسروان ملک ملاحت گدای تو

دانست کز کجاست مرا گریه های زار
در خنده هرکه دید لب جانفزای تو

ای آفتاب همدم هر تیره دل مشو
عیسی دمی است در خور نور و صفای تو

شد حلقه سگان درش جای راستان
اهلی برو که نیست درین حلقه جای تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.