۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۱۹

بوفای او که گرم کشد نکنم فغان ز جفای او
ز هلاک من چه زیان فتد من و صد چو من بفدای او

غم گلرخی که مرا بود همه عمر از آن نشود کهن
که هزار اگر گل نو بود نرسد یکی بصفای او

ببهانه یی که دلم طپد سخنی کنم بطبیب خود
نه غلط که گر نگهی کند بطپد دلم بهوای او

چه بود اگر سگ کوی او سوی چشم من گذری کند
که بشوید آب دو دیده ام ز غبار ره کف پای او

چه شکایت از دگران کنم چو بلای من دل اهلی است
بخدا که من ستم بتان همه میکشم ز برای او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.