هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و فراق و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. او از معشوق خود شکایت میکند که با وجود نزدیکی، همچنان تشنهی اوست و از صبر و شکیبایی ناتوان شده است. شاعر از قیامتهای پی در پی که معشوق برای او ایجاد میکند، گلایه میکند و احساسات خود را به تصویر میکشد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانهی عمیق و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'قیامت' و 'رنج' ممکن است نیاز به درک عاطفی بالاتری داشته باشند.
شمارهٔ ۱۲۲۰
تو آب خضری و ما تشنه عاشقان از تو
بیا بیا که صبوری نمی توان از تو
بخشم رفتی و گفتی قیامتم بینی
چه زود رنجی و دیر آشنا فغان از تو
مرنج اگر من دلتنگ سینه بشکافم
که حال دل نتوان داشتن نهان از تو
قیامت ارچه بآخر زمان شود پیدا
قیامتی است درین شهر هر زمان از تو
تو کی بخنده گشایی دهن یقین است این
یقین که می کشیش نیست اینگمان از تو
ز غیرتم همه آتش که همچو شمع چرا
گرفته اند مرا خلق بر زبان از تو
مرا بتیغ فلم ساز استخوان و ببین
که چون گداخت مرا مغز استخوان از تو
به مجلسی که تو با گلرخان قدح نوشی
هزار نرگس مستت خونفشان از تو
بتر ز قصه مجنون حکایت لیلی است
که شد فسانه بصد گونه داستان از تو
بیا بیا که صبوری نمی توان از تو
بخشم رفتی و گفتی قیامتم بینی
چه زود رنجی و دیر آشنا فغان از تو
مرنج اگر من دلتنگ سینه بشکافم
که حال دل نتوان داشتن نهان از تو
قیامت ارچه بآخر زمان شود پیدا
قیامتی است درین شهر هر زمان از تو
تو کی بخنده گشایی دهن یقین است این
یقین که می کشیش نیست اینگمان از تو
ز غیرتم همه آتش که همچو شمع چرا
گرفته اند مرا خلق بر زبان از تو
مرا بتیغ فلم ساز استخوان و ببین
که چون گداخت مرا مغز استخوان از تو
به مجلسی که تو با گلرخان قدح نوشی
هزار نرگس مستت خونفشان از تو
بتر ز قصه مجنون حکایت لیلی است
که شد فسانه بصد گونه داستان از تو
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.