۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۳۱

هر که آن گل پا نهد در دیده نمناک او
عاقبت شاخ گلی سر بر زند از خاک او

همچو آهو باز خواهم دیده را بعد از هلاک
تا سر خود را بینم بسته فتراک او

آتش دوزخ ز آب کوثرم خوشتر بود
گر بود در پیش چشمم روی آتشناک او

جان آنصاحب نظر آیینه عین دلست
کز غبار دیگران دورست چشم پاک او

میشود دود دلم از سینه چونسروی بلند
هر گه آرم در نظر سر و قد چالاک او

هر که در دل تلخی عشق است او را خوشگوار
زهر باشد از لب نوشین لبان تریاک او

کس سخن نزدیک اهلی چونکند از ترک عشق
زانکه دورست اینسخن بسیار از دراک او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.