۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۳۶

زهی ز عارض تو گلرخان حجاب زده
شکسته رنگ چو گلهای آفتاب زده

رخ تو گلشن حسن است و نرگس مستت
میان لاله و نسرین فتاده خواب زده

من از لب تو خرابم همآن دوای منست
که هم شراب یرد زحمت شراب زده

ز شور و گریه و خونابه دلم پیداست
که خنده تو نمک بر دل کباب زده

خیال سبز خطی بست دیده اهلی
نظر کنید که نقشی عجب بر آب زده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.