۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۳۷

مدعی در جوش و ما بیهوش از آن نو گل شده
بلبلان خاموش و مرغ هرزه گو بلبل شده

آفتاب من که سوزد برق حسنش خشک و تر
سبزه تر بین که گرد عارضش سنبل شده

در کمین صید دل از زلف و خال و چشم مست
فتنه ها دارد سرفتنه آن کاکل شده

دیگرانرا جزوییی گر سوخت برق حسن او
خرمن صاحبدلان بر باد جزو و کل شده

همنشین آسان نشد اهلی بدان سر و سهی
باغبان خون خورده عمری تاقرین گل شده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.