۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۳۸

خوش حالتی است پیش تو از می خوشان شده
دل با تو در حکایت و خود از زبان شده

فریاد از این نمک که نظر تا فکنده ام
خوناب دل ز گوشه چشمم روان شده

ایمن مباش از من دیوانه ای رفیق
کان بیخودی که بودمرا بیش از آن شده

چون کام خویش یابم از آن لب که هر گهم
او در کنار آمد و من از میان شده

اهلی بزخم تیر جفا دل بنه که باز
دل داده ایم از کف و تیر از کمان شده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.