۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۳۹

خوش آنکه بودمه من زباده مست شده
فکنده دست ز دوش من و ز دست شده

چو کام از آن لب میگون دلم مست یافت
چنان خوشست بمستی که می پرست شده

اگر چه دین و دلم شد شراب و شاهد و ساقی
چرا ملول نشینم چو هر چه هست شده

مگر غبار مرا سر بلند سازد باد
چنین که در ره یارم چو خاک پست شده

خمیده شد چو کمان قد اهلی از غم یار
کشاکش اجلس در پی شکست شده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.