۲۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۴۰

چون شمع دل از داغ تو افروختنش به
عاشق که دل افسرده بود سوختنش به

گر رسم وره عقل ندانم مکنم عیب
کاین دانش بیهوده نیاموختنش به

بی یوسف خود دیده چو یعقوب ببستم
چشمی که نه بر دوست بود دوختنش به

هر چند عزیزست متاع خرد و صبر
در پای تو افشاندن از اندوختنش به

اهلی بغلامی تو چون پیر شد آخر
مفروش بدین عیب که نفروختنش به
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.