۱۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۴۷

آتش آهم نهال وادی ایمن شده
باز این آتش نگه کن کز کجا روشن شده

من چنین مدهوش وصل و غافلم از بیخودی
اشک حسرت آمده از دیده تا دامن شده

نیست جز آیینه چشم دل او را جلوه گاه
زانکه در دل دیدمش هرگه ز چشم من شده

گر دهان بر آه بندم از شکاف سینه ام
آتشی بینم بلند از چاک پیراهن شده

اهلی شوریده چون خود را نگه دارد که دوش
در سماع افتاده با او دست در گردن شده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.