۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۵۱

ساقیا، باده بدین مست دل افتاده مده
مستم از خون دل خود دگرم باده مده

منعم ای پیر ره از هر چه کنی میشنوم
توبه از دست نگارین و رخ ساده مده

تو گرفتار خودی پند تو بنداست ایشیخ
برو و زحمت رندان دل آزاده مده

جنت و می طلبد زاهد و ساقی گوید
که ز کف جنت نقد و می آماده مده

آب حیوان مطلب همچو سکندر زنهار
عمر بر باد پی روزی ننهاده مده

برو ای صورت چین و زخدا شرم بدار
حسن خود جلوه بر آن حسن خداداده مده

اهلی از سنگ ملامت اگر هست حذر
دل دیوانه بخوبان پریزاده مده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.