۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۶۰

بیمارم و لب تشنه و از قافله مانده
آبی که بود در جگرم ز آبله مانده

بگشا سر آن زلف چو زنجیر و نگه کن
جان داده صد آشفته و در سلسله مانده

تن غرقه بخون دل و محبوب نه راضی
ما خسته و پا در گل و او در گله مانده

رفتند رقیبان همه در کعبه مقصود
عاجز صفتانند درین مرحله مانده

جان رخت ببست از تن پر درد و هنوزش
در گوش و دل از ناله من غلغله مانده

فریادرس ایعقل گرانمایه که اهلی
در چنگ حریفان تنگ حوصله مانده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.