۱۳۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۶۵

از خواب جامه چاک و پریشان برآمده
صبح قیامتش ز گریبان برآمده

ای مردم دو دیده به کشتی چشم من
بنشین که از فراق تو طوفان برآمده

دور از گل رخ تو چو مجنون گریستم
چندانکه گل ز خار مغیلان برآمده

هرگه که آهی از غم داغت کشیده ام
دودی ز خرمن مه تابان برآمده

تا خط دمید گرد رخ روحپرورت
چون من هزار سوخته از جان برآمده

جان خوش بود بپای تو دادن بهر طرف
هرجا که بیتو مانده پریشان برآمده

اهلی چو کوهکن چه کنی ناله از هلاک
کاین کار سخت برتو خوش آسان برآمده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.