۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۷۹

نیست از همت خود با دو جهانم کاری
همتی دارم اگر هیچ ندارم باری

قیمت عمر ندانست و نداند هرگز
هرکرا نیست بیوسف صفتی بازاری

نیست غم گر دلم از شوق تو بسیار نماند
پیش رندان تو هم جان نبود بسیاری

مشکل عشق تو از مدرسه نگشود مرا
مگرم از در میخانه گشاید کاری

تو که در میکده با پیر مغانی اهلی
کعبه بگذار چه حاصل ز در و دیواری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.