۱۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۸۹

خواهم شبی گوش رضا بر حال زار من نهی
وانگه که خواب آید ترا سر در کنار من نهی

کی مرهم داغم شوی ای آرزوی جان من
صد داغ اگر دستت دهد بر جان زار من نهی

گشتم غبار راه تو تا بگذری گاهی به من
لبکن بپوشی چشم اگر پا بر غبار من نهی

من چون بغم خو کرده ام ایسرو خواهم خار غم
برداری از راه کسان بر رهگذار من نهی

زنهار در روز اجل تابوت من اهلی بسوز
ترسم بدوش دیگری ناگاه بار من نهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.