۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۹۸

آن دم که دل ربودی در قصد دین نبودی
کافر دل اینزمانی، هرگز چنین نبودی

حسنت قیامتی شد از خط اگرچه دایم
خوش بوده یی ولیکن خوشتر ازین نبودی

گفتم فزود حسنت، نی عشق من فزون شد
ورنی تو سرو نازی کی نازنین نبودی

امروزت از چه نرگس مخمور خوابناکست
گر زانکه با حریفان شب همنشین نبودی

از چشم زخم طالع رفت آن غزالم از کف
ای بخت بد تو ما را کی در کمین نبودی

دی بر زمین خرامش دیدم چو سرو نازی
ایدیده حیف کانجا خاک زمین نبودی

مفروش لاف مستی اهلی که تا تو هستی
از خرمن نکویان جز خوشه چین نبودی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.