۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۰۳

چند سازم که شوم خاک و تو بر من گذری
سوختم تا بمن سوخته خرمن گذری

دست افتاده نخواهی که بدامن رسدت
نیست از شوخی اگر برزده دامن گذری

چون خیال تو کنم خون دل از دیده چکد
که بصد نشتر مژگان بدل من گذری

پای بوست چه بود آرزوی مردم چشم
چشم داریم که بر دیده روشن گذری

تا نسوزی همه تن شمع صفت اهلی را
از سر او عجبست ارتو بکشتن گذری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.