۱۲۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۰۴

ای اشک جگر سوز که در چشم پر آیی
بنشین که نمک ریزه دلهای کبابی

یارب که کف پای تو بر دیده که مالد
شبها که تو افتاده ز می مست و خرابی

دریاب کزین همنفسان زود برنجی
و آنگاه چو من سوخته جویی و نیابی

پروای که داری تو که با حشمت شاهی
سرخوش ز می حسنی و مستان ز شرابی

بیداری اهلی بامیدی است که یکشب
بوسد کف پای تو نه بیند که بخوابی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.