۱۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۱۸

چند از بتان فریفته آب و گل شوی
آدم شوی اگر سگ اصحاب دل شوی

سررشته گوش دار وز زنار غم مخور
زنار از آن بهست که پیمان گسل شوی

بیدوست ره مرو که نگردی بخود عزیز
چون خار سعی کن که بگل متصل شوی

می خور ولی چنان نه که از چشم اعتبار
گر خود کنی مشاهده خود خجل شوی

اهلی ز لطف اگر ندرد یار پرده ات
باری تو آن مکن که ز خود منفعل شوی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.