۱۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۳۳

خواهم شبی بیایی و مهمان من شوی
تا حال من ببینی و حیران من شوی

بیگانگی مکن که دل و جان خویشتن
زان داده ام ترا که دل و جان من شوی

ایگنج حسن و ناز دل من خراب تست
باشد که آگه از دل ویران من شوی

چون من بریدم از همه گشتم از آن تو
دارم امید آنکه تو هم زان من شوی

جایی که جا بدیده اهلی نمی کنی
راضی کجا بکلبه احزان من شوی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.