۱۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۳۵

من لایق آن نیستم تا یار همرازم کنی
ای من سگت خواهم دمی پیش خود آوازم کنی

گاهم کنی خندان نظر گویم شدی یارم دگر
چشمی بگردانی دگر بیگانه تر بازم کنی

تو میروی با دیگران خندان لب و بازیکنان
من منتظر تا ناگهان چشمی بصد نازم کنی

شبها تو در خواب ایپسر من منتظر بر خاک در
باشد برون آیی سحر بر رو دری بازم کنی

اهلی از آنشمع چگل دل را بسوزی متصل
پروانه وار از داغ دل بی بال و پروازم کنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.