۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۳۶

میان خلق میخواهم که توسن بر سرم تازی
تن فرسوده ام در چشم مردم توتیا سازی

حدیث آتش انگیزت چنان سرگرم خویشم کرد
که گویی گر سخن با غیر آتش در من اندازی

طبیب دردمندانی ولی مغروری حسنت
چنان دارد که با بیمار خود هرگز نپردازی

ازین آهسته تر میرو که میتازی سمند آخر
ترا با گو بود بازی حریفانرا بسر بازی

دعای عاشقان تعویذ معشوق است از آن اهلی
بعشق خویش مینازد تو گر بر حسن میتازی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.