هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از زبان شاعری است که از عشق و هجران می‌گوید. او با وجود دیدن معشوق در میان دیگران، خود را خریدار یوسف نمی‌داند و از ناتوانی در تحمل جمال معشوق سخن می‌گوید. شاعر به عشق صادقانه و فداکاری در راه معشوق اشاره می‌کند و از دل می‌خواهد که همچون شمع بسوزد. در پایان، او بر اهمیت دیدار با معشوق و رسیدن به وصال تأکید می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و اخلاقی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۳۳۸

اگرچه چشم منی همنشین اغیاری
چو نور دیده گلی در میان صد خاری

نگویم آنکه خریدار یوسفم حاشا
که خودفروش زند لاف این خریداری

هوای صحبت خورشید کم کن ایشبنم
که تاب یکنظر از روی او نمی آری

اگر بصدق روی همچو کوهکن در عشق
نه بیستون که فلک را ز پیش برداری

دلا، بسوز که ننشیند آتشت چونشمع
بیکدو قطره که گاهی ز دیده میباری

تو گر بدیدن خوبان نمیروی از جا
نه آدمی بحقیقت که نقش دیواری

بوصل دوست رسی آنچنانکه دل خواهد
گر اختیار چو اهلی ز دست بگذاری
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.