هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از زبان عاشقی بیان می‌شود که از نگاه معشوق و تأثیر آن بر خود می‌گوید. شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق، تأثیر عمیق عشق بر دل و جان، و رنج‌های ناشی از این عشق سخن می‌گوید. همچنین، از معشوق می‌خواهد که با حضور خود، جهان را زیباتر کند و از او می‌خواهد که به خودآگاهی برسد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک عمیق‌تر آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و خودآگاهی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۱۳۳۹

ایکه بر عاشق نگاه از لطف و احسان میکنی
گوییا بر عاشق خود مردن آسان میکنی

آمدی چونسرو و بستان خانه گلشن ساختی
گر بنوشی ساغری عالم گلستان میکنی

دل بصد جا میرود هرگه ز مجلس میروی
جان من بنشین که دلها را پریشان میکنی

گنج مهرت چون نهادی در دل ما عاقبت
خانه ما بر سر این گنج ویران میکنی

بسکه مژگان درازت میخلد در جان من
تا نگه کردم مرا صد رخنه در جان میکنی

یوسف گمگشته در معنی تویی خود را بیاب
نکته یی گفتم اگر سر در گریبان میکنی

داغ دل چون غنچه اهلی تا بکی پوشی ز خلق
روشنست این نکته بر ما گرچه پنهان میکنی
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.