۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۴۸

تو مرا اگر نبخشی من و کنج نامرادی
نفسی غم تو بهتر که هزار ساله شادی

همه عاشقند یارب چه بلاست این که مارا
همه حسرتست و حرمان همه رنج و نامرادی

بتو حال خود چه گویم که بحال کسی نیفتی
غم کس کجا شناسی تو که دل بکس ندادی

بشناس قدر خود را به پری مشو مقابل
چه پری که گر بدانی ز فرشته هم زیادی

چو تو ایسواد دیده نشدی غبار راهش
برو از نظر چو اشکم که ز چشم من فتادی

ببلا بساز اهلی که بکوی نازنینان
چو لب از وفا گشودی در صد بلا گشودی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.