۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۵۲

ای بلعل شکرین چشمه حیوان کسی
هرکه مشتاق تو باشد چکند جان کسی

از نمکدان دهانت جگرم میسوزد
چند از شوق تو سوزد دل بریان کسی

اینچه ابرو و چه چشم اینچه دهان و چه لبست
از تو چون سیر شود دیده حیران کسی

ای چه خورشید فلک بر افق بخت بلند
کی ترا غم بود از اشک چو طوفان کسی

گر تو شمشیر کشی دست من و دامن صبر
نرسد دست فقیران بگریبان کسی

خبر از داغ دل سوختگان کی دارد
او که آگه نشد از ناله پنهان کسی

اهلی از ماه جبینان تو بمعراج وصال
کی رسی تا نزنی دست بدامان کسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.