۱۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۵۷

گر بود یوسفش گرانجانی
بگرانجانی خود ارزانی

وقت آن خوش که از سبکروحیست
همچو ساغر گشاده پیشانی

تا نگردد ز گریه دیده سپید
نشکفد نو بهار روحانی

ایگل از خود ملاف کان عارض
گر به بینی ورق بگردانی

هر که خود را نکشت روز وصال
میکشد آخرش پشیمانی

از سر زلف یار رشته صبر
گم کنی هر دم از پریشانی

اهلی از هجر دل بمردن نه
مرده بهتر که زنده درمانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.