۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۶۱

ایسرو اگر این سوخته را دست بدادی
جانرا چو گلی در کف دست تو نهادی

گر بوی ترا یوسف مصری بشنیدی
سر بر زدی از خاکو بپای تو فتادی

حسن تو پسر گر شدی از روز ازل فاش
بی عشق کس از ما در ایام نزادی

گر عقد محبت دل ما با تو نبستی
چشم تو در فتنه برویم نگشادی

در گلشن فردوی که کوثر دهدش آب
هرگز ز تو خوشتر ندمد نخل مرادی

بر خاک نهادم به ادب پیش سگت روی
در روی زمین نیست چو من خاک نهادی

اهلی است غلام تو و هیچش نکنی یاد
بدبخت غلامی که نیرزید به یادی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.