۱۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۷۵

سوخت دل از ناله ام چند خروشد کسی
مرگ بجان میخرم کاش فروشد کسی

بیخ من و کوهکن کوشش بی بخت کند
آدمی از سنگ نیست چند بکوشد کسی

آینه حسن تو زنگ ز دل میبرد
حیف بود کز رخت دیده بپوشد کسی

تلخ بود بی تو می زهر بود گر خورم
آب حیات ای پسر بیتو ننوشد کسی

مانع اهلی مشو گر بخروشد ز غم
دل مخراش از ستم تا نخروشد کسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.