هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از عشق و لطافت معشوق سخن می‌گوید و خود را در برابر کمال و زیبایی او فانی می‌داند. او از زندگی خسته شده و تنها یک نگاه معشوق را آرزو می‌کند. شاعر خود را مانند مجنون در خیال معشوق گم کرده و از جفای یار شکایت می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۳۸۰

همه جانی از لطافت همه عمر و زندگانی
بکه نسبتت کنم من که بهیچکس نمانی

بسماع چون درآیی من و صدهزار چون من
همه جان در آستینها که تو دست برفشانی

ز کمال لطف اگر جان بدرون دل کند جا
تو درون جان نشینی که لطیف تر ز جانی

ز حیات خود ملولم بکشم بیک نظاره
نه ز راه خشم لیکن بطریق مهربانی

شدم آنچنان چو مجنون بخیالت ایپری گم
که اجل بسوی من ره نبرد ز بی نشانی

تو بلب مسیحی اما نفسی که زنده ام من
مکشم بناز و بنشین پس ازین دگر تو دانی

ز جفای یار اهلی چه زبان کشی چو بلبل
که هزار چون تو آنگل بکشد به بیزبانی
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.