هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و فراق می‌نالد و از معشوق خود که مانند طبیب درد اوست، گلایه می‌کند. او اسیر عشق است و راه گریزی ندارد. معشوق با جمال خود جهان را می‌سوزاند و ریشه‌های امید شاعر را از بیخ می‌کند. شاعر آرزوی مرگ می‌کند تا از درد هجر رها شود و در نهایت به این نتیجه می‌رسد که درمان درد او تنها شکرین‌لبانی معشوق است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی مضامین مانند آرزوی مرگ و درد فراق ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

شمارهٔ ۱۳۸۳

بیا که میکشدم درد ارزومندی
طبیب درد منی در بمن چه می بندی

مرا گریز چو از بندگی میسر نیست
ترا گزیر نباشد هم از خداوندی

ز بسکه غیرت حسنت غیور کرد ایشمع
ز برق حسن خود آتش بعالم افکندی

گهی چو سرو زدی ریشه در دل و جانم
که خار خار امیدم ز بیخ بر کندی

اسیر هجر ترا آرزوی مردن خویش
چو آرزوی خلاصی است در دل بندی

عجب مدار جدایی یوسف از یعقوب
بکوی عشق چه بیگانگی چه فرزندی

هزار تجربه کردیم و عاقبت اهلی
علاج ما شکری بود از آن لب قندی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.