۱۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۸۴

چو به تیغ کین ز خشمم بسر رکاب آیی
بخدا که پیش چشمم به از آفتاب آیی

همه دم چو برق تازی بسرم چه گرمیست این
که بقتل بیگناهی بچنین شتاب آیی

ز سرشک از آن کنارم همه دم پر آب باشد
که تو نوغزال گاهی بکنار آب آیی

تو که گنج حسن و نازی چه شود اگر زمانی
بزکوه حسن و خوبی سوی این خراب آیی

من مفلس گدا را بخیال هم نگنجد
که درآیی از درمن مگرم بخواب آیی

طمع ایحریف کم کن ببتان که مست نازند
مگر آنکه سوی ایشان بدلی کباب آیی

سر کوی دوست اهلی ز شماره شهیدان
نه قیامتست آنجا که تو در حساب آیی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.