۷۱۲ بار خوانده شده

غزل ۲۷

بسیار سالها به سر خاک ما رود
کاین آب چشمه آید و باد صبا رود

این پنجروزه مهلت ایام، آدمی
بر خاک دیگران به تکبر چرا رود؟

ای دوست بر جنازهٔ دشمن چو بگذری
شادی مکن که با تو همین ماجرا رود

دامن کشان که می‌رود امروز بر زمین
فردا غبار کالبدش در هوا رود

خاکت در استخوان رود ای نفس شوخ چشم
مانند سرمه‌دان که درو توتیا رود

دنیا حریف سفله و معشوق بیوفاست
چون می‌رود هر آینه بگذار تا رود

اینست حال تن که تو بینی به زیر خاک
تا جان نازنین که برآید کجا رود

بر سایبان حسن عمل اعتماد نیست
سعدی مگر به سایهٔ لطف خدا رود

یارب مگیر بندهٔ مسکین و دست گیر
کز تو کرم برآید و بر ما خطا رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۶
گوهر بعدی:غزل ۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.