هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و اخلاقی است که بر اهمیت ثبات قدم در راه حق، دوری از دنیا و مادیات، تلاش برای کسب فضایل اخلاقی و حکمت، و ستایش پیامبر اسلام تأکید دارد. شاعر از مفاهیمی مانند توحید، عمل صالح، مبارزه با نفس، و امید به رحمت الهی سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم دینی و فلسفی دارد. همچنین، زبان شعر کلاسیک و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - در ستایش حضرت رسول (ص)
چو مرد رهرو اندر راه حق ثابت قدم گردد
وجود غیر حق در چشم توحیدش عدم گردد
کمر بندد قلم کردار سر در پیش و لب برهم
به هر حرفی که پیش آید به تارک چون قلم گردد
ز چوگان ملامت نادر آن کس روی برتابد
که در راه خدا چون گوی سرتاسر قدم گردد
سم یکران سلطان را درین میدان کسی بیند
که پیشانی کند چون میخ و همچون نعل خم گردد
تو خواهی نیک و خواهی بدکن امروز ای پسر کاینجا
عمل گر بد بود ور نیک بر عامل رقم گردد
مبین کز ظلم جباری، کمآزاری ستم بیند
ستمگر نیز روزی کشتهٔ تیغ ستم گردد
درین گرداب بیپایان منه بار شکم بر دل
که کشتی روز طوفان غرقه از بار شکم گردد
به سعی ای آهنین دل مدتی باری بکش کهن
به سعی آیینهٔ گیتینما و جام جم گردد
تکاپوی حرم تا کی، خیال از طبع بیرون کن
که محرم گر شوی، ذاتت حقایق را حرم گردد
کبایر سهمگین سنگیست در ره مانده مردم را
چنین سنگی مگر دایر به سیلاب ندم گردد
غمی خور کان به شادیهای بیاندازه انجامد
چو بیعقلان مرو دنبال آن شادی که غم گردد
خداوندان فتح ملک و کسر دشمنان را گوی
برایشان چون بگشت احوال، بر ما نیز هم گردد
دلت را دیدهها بردوز تاعینالیقین گردد
تنت را زخمها برگیر تا کنزالحکم گردد
درونت حرص نگذارد که زر بر دوستان پاشی
شکم خالی چو نرگس باش تا دستت درم گردد
خداوندا گر افزایی بدین حکمت که بخشیدی
مرا افزون شود بیآنکه از ملک تو کم گردد
فتاد اندر تن خاکی، ز ابر بخششت قطره
مدد فرما به فضل خویش تا این قطره یم گردد
امید رحمتست آری خصوص آن را که در خاطر
ثنای سید مرسل نبی محترم گردد
محمد کز ثنای فضل او بر خاک هر خاطر
که بارد قطرهای در حال دریای نعم گردد
چو دولت بایدم تحمید ذات مصطفی گویم
که در دریوزه صوفی گرد اصحاب کرم گردد
زبان را درکش ای سعدی ز شرح علم او گفتن
تو در علمش چه دانی باش تا فردا علم گردد
اگر تو حکمت آموزی به دیوان محمد رو
که بوجهل آن بود کو خود به دانش بوالحکم گردد
ز قعر جاودانی رست و صاحب مال دنیا شد
هر آن درویش صاحبدل کزین در محتشم گردد
وجود غیر حق در چشم توحیدش عدم گردد
کمر بندد قلم کردار سر در پیش و لب برهم
به هر حرفی که پیش آید به تارک چون قلم گردد
ز چوگان ملامت نادر آن کس روی برتابد
که در راه خدا چون گوی سرتاسر قدم گردد
سم یکران سلطان را درین میدان کسی بیند
که پیشانی کند چون میخ و همچون نعل خم گردد
تو خواهی نیک و خواهی بدکن امروز ای پسر کاینجا
عمل گر بد بود ور نیک بر عامل رقم گردد
مبین کز ظلم جباری، کمآزاری ستم بیند
ستمگر نیز روزی کشتهٔ تیغ ستم گردد
درین گرداب بیپایان منه بار شکم بر دل
که کشتی روز طوفان غرقه از بار شکم گردد
به سعی ای آهنین دل مدتی باری بکش کهن
به سعی آیینهٔ گیتینما و جام جم گردد
تکاپوی حرم تا کی، خیال از طبع بیرون کن
که محرم گر شوی، ذاتت حقایق را حرم گردد
کبایر سهمگین سنگیست در ره مانده مردم را
چنین سنگی مگر دایر به سیلاب ندم گردد
غمی خور کان به شادیهای بیاندازه انجامد
چو بیعقلان مرو دنبال آن شادی که غم گردد
خداوندان فتح ملک و کسر دشمنان را گوی
برایشان چون بگشت احوال، بر ما نیز هم گردد
دلت را دیدهها بردوز تاعینالیقین گردد
تنت را زخمها برگیر تا کنزالحکم گردد
درونت حرص نگذارد که زر بر دوستان پاشی
شکم خالی چو نرگس باش تا دستت درم گردد
خداوندا گر افزایی بدین حکمت که بخشیدی
مرا افزون شود بیآنکه از ملک تو کم گردد
فتاد اندر تن خاکی، ز ابر بخششت قطره
مدد فرما به فضل خویش تا این قطره یم گردد
امید رحمتست آری خصوص آن را که در خاطر
ثنای سید مرسل نبی محترم گردد
محمد کز ثنای فضل او بر خاک هر خاطر
که بارد قطرهای در حال دریای نعم گردد
چو دولت بایدم تحمید ذات مصطفی گویم
که در دریوزه صوفی گرد اصحاب کرم گردد
زبان را درکش ای سعدی ز شرح علم او گفتن
تو در علمش چه دانی باش تا فردا علم گردد
اگر تو حکمت آموزی به دیوان محمد رو
که بوجهل آن بود کو خود به دانش بوالحکم گردد
ز قعر جاودانی رست و صاحب مال دنیا شد
هر آن درویش صاحبدل کزین در محتشم گردد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در نصیحت و ستایش
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - توحید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.