۵۳۴ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - در لیلةالبراة فرموده‌است

شبی چنین در هفت آسمان به رحمت باز
ز خویشتن نفسی ای پسر به حق پرداز

مگر ز مدت عمر آنچه مانده دریابی
که آنچه رفت به غفلت دگر نیاید باز

چنان مکن که به بیچارگی فرومانی
کنون که چاره به دست اندرست چاره بساز

ز عمرت آنچه به بازیچه رفت و ضایع شد
گرت دریغ نیامد، بقیت اندر باز

چه روزهات به شب رفت در هوا و هوس
شبی به روز کن آخر به ذکر و شکر و نماز

مگوی شب به عبادت چگونه روز کنم
محب را ننماید شب وصال دراز

کریم عزوجل غیب‌دان و مطلعست
گرش بلند بخوانی و گر به خفیه و راز

برآر دست تضرع ببار اشک ندم
ز بی‌نیاز بخواه آنچه بایدت به نیاز

سر امید فرود آر و روی عجز بمال
بر استان خداوندگار بنده‌نواز

به نیکمردان یارب که دست فعل بدان
ببند بر همه عالم خصوص بر شیراز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در وصف شیراز
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳ - در مدح امیر سیف‌الدین (محمد)
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.