هوش مصنوعی:
این متن عرفانی و معنوی، با استفاده از استعارههای زیبا مانند شمع و پروانه، نور و آتش، به توصیف عشق الهی و هدایت معنوی میپردازد. شاعر از نور الهی به عنوان منبع روشنایی و حیات یاد میکند و تأثیر آن را بر جان و دل انسانها شرح میدهد. همچنین، به موضوعاتی مانند عشق پروردگار، غیرت الهی، و قدرت نور در زنده کردن دلها اشاره شده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و استعارههای پیچیده است که درک آنها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند «غیرت الهی» و «آتش قهر» ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا سنگین باشد.
بخش ۱ - شمع و پروانه
بنام آنکه ما را از عنایت
دهد پروانه ی شمع هدایت
رگ جان را دهد چون شمع روشن
غذای زندگی از پهلوی تن
دلیل و رهنمای مقبلان است
چراغ خاطر روشن دلان است
ز نورش آتش وادی ایمن
چراغ کار موسی ساخت روشن
به هر یک ذره نورش در ظهورست
دلیل این سخن الله نورست
ز سنگ و آهن آن آتش که برخاست
بود روشن که نور او در اشیاست
چو شمع انوار او هر چند تابد
کجا پروانه ی اندیشه یابد
که جبریلی که عرشش زیر بال است
کمین پروانه ی شمع جمال است
چو برق از تیغ قهرش می زند دم
به یک دم می فتد آتش به عالم
سخن از آتش قهرش چه رانم
چو شمع آتش ببارد از زبانم
نسیم لطف او با هر که یار است
در آتش گر بود در لاله زار است
بصر کایینه ی قدرت نمایی است
درو از عکس رویش روشنایی است
به هفت اش پرده زان ترتیب کرده
که باشد نور او در هفت پرده
چراغ جان بد فانوس تن از اوست
سرای دیده و دل روشن از اوست
چو او را با دل ما آشناییست
چراغ دل هزارش روشناییست
اگر شمع مرادش برفروزد
ملک را بال چون پروانه سوزد
زند پروانه را آتش به هستی
از آن غیرت که کرد آتش پرستی
بسا شمع قد خوبان دلکش
که برق غیرتش در وی زد آتش
شب تیره به صحرا جای مهتاب
نماید شبچراغ از کرم شب تاب
چنان شمع رخ گل برفروزد
که چون پروانه بلبل را بسوزد
چو عیسی هر کرا نورش نوازد
چراغ مرده در دم زنده سازد
چو نور شمع او پروانه بیند
در آتش تا نسوزد کی نشنید
فروغ نور او از حد برون است
ز فانوس خیال ما فزون است
اگر گردد زبان رگهای جانم
چو شمع از وصف او سوزد زبانم
دهد پروانه ی شمع هدایت
رگ جان را دهد چون شمع روشن
غذای زندگی از پهلوی تن
دلیل و رهنمای مقبلان است
چراغ خاطر روشن دلان است
ز نورش آتش وادی ایمن
چراغ کار موسی ساخت روشن
به هر یک ذره نورش در ظهورست
دلیل این سخن الله نورست
ز سنگ و آهن آن آتش که برخاست
بود روشن که نور او در اشیاست
چو شمع انوار او هر چند تابد
کجا پروانه ی اندیشه یابد
که جبریلی که عرشش زیر بال است
کمین پروانه ی شمع جمال است
چو برق از تیغ قهرش می زند دم
به یک دم می فتد آتش به عالم
سخن از آتش قهرش چه رانم
چو شمع آتش ببارد از زبانم
نسیم لطف او با هر که یار است
در آتش گر بود در لاله زار است
بصر کایینه ی قدرت نمایی است
درو از عکس رویش روشنایی است
به هفت اش پرده زان ترتیب کرده
که باشد نور او در هفت پرده
چراغ جان بد فانوس تن از اوست
سرای دیده و دل روشن از اوست
چو او را با دل ما آشناییست
چراغ دل هزارش روشناییست
اگر شمع مرادش برفروزد
ملک را بال چون پروانه سوزد
زند پروانه را آتش به هستی
از آن غیرت که کرد آتش پرستی
بسا شمع قد خوبان دلکش
که برق غیرتش در وی زد آتش
شب تیره به صحرا جای مهتاب
نماید شبچراغ از کرم شب تاب
چنان شمع رخ گل برفروزد
که چون پروانه بلبل را بسوزد
چو عیسی هر کرا نورش نوازد
چراغ مرده در دم زنده سازد
چو نور شمع او پروانه بیند
در آتش تا نسوزد کی نشنید
فروغ نور او از حد برون است
ز فانوس خیال ما فزون است
اگر گردد زبان رگهای جانم
چو شمع از وصف او سوزد زبانم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر بعدی:بخش ۲ - در مناجات
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.