هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در مدح و ستایش یک پادشاه یا حاکم قدرتمند نوشته شده است. شاعر از عنایت خداوند به خلق، امید به آیندهای روشن، و قدرت و عدالت حاکم سخن میگوید. همچنین، نصایحی برای حکومت عادلانه و رعایت عدل و انصاف ارائه میشود. شاعر از اهمیت دعای مردم و لزوم دوری از بدآموزان نیز یاد میکند.
رده سنی:
16+
این متن به دلیل استفاده از زبان و مفاهیم پیچیدهی ادبیات کلاسیک فارسی و همچنین مفاهیم عمیق مذهبی و اخلاقی، برای مخاطبانی مناسب است که از درک و تجربه کافی برای فهم این مفاهیم برخوردار باشند. نوجوانان و بزرگسالان با دانش ادبی و فرهنگی بیشتر میتوانند از این متن بهرهمند شوند.
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰ - درستایش اتابک مظفرالدین سلجوقشاه
در بهشت گشادند در جهان ناگاه
خدا به چشم عنایت به خلق کرد نگاه
امید بسته برآمد صباح خیر دمید
به دور دولت سلجوقشاه سلغرشاه
چو ماه روی مسافر که بامداد پگاه
درآید از در امیدوار چشم به راه
شمایلی که نیاید به وصف در اوهام
خصایصی که نگنجد به ذکر در افواه
خدایگان معظم اتابک اعظم
سر ملوک زمان ناصر عبادالله
شهنشهی که زمین از فروغ طلعت او
منورست چنان کاسمان به طلعت ماه
خجسته روزی خرم کسی که باز کنند
به روی دولت و بختش در فرج ناگاه
که چشم داشت که یوسف عزیز مصر شود
اسیر بند بلای برادران در چاه؟
شب فراق نمیباید از فلک نالید
که روزهای سپیدست در شبان سیاه
هر آنکه بر در بخشایش خدای نشست
به عاقبت نرود ناامید ازین درگاه
زمانه بر سر آنست اگر خطایی کرد
که بعد از این همه طاعت کند به عذر گناه
خدای عمر درازت دهاد چندانی
که دست جور زمان از زمین کند کوتاه
به گرد خیمهٔ اسلام شقهای بزنی
که کهربا نتواند ربود پرهٔ کاه
مراد سعدی از انشاء زحمت خدمت
نصیحتست به سمع قبول شاهنشاه
دوام دولت و آرام مملکت خواهی
ثبوت راحت و امن و مزید رفعت و جاه
کمر به طاعت و انصاف و عدل و عفو ببند
چو دست منت حق بر سرت نهاد کلاه
تو روشن آینهای ز آه دردمند بترس
عزیز من، که اثر میکند در آینه آه
معلمان بدآموز را سخن مشنو
که دیر سال بمانی به کام نیکوخواه
دعای زنده دلانت رفیق باد و قرین
خدای عالمیانت نصیر باد و پناه
خدا به چشم عنایت به خلق کرد نگاه
امید بسته برآمد صباح خیر دمید
به دور دولت سلجوقشاه سلغرشاه
چو ماه روی مسافر که بامداد پگاه
درآید از در امیدوار چشم به راه
شمایلی که نیاید به وصف در اوهام
خصایصی که نگنجد به ذکر در افواه
خدایگان معظم اتابک اعظم
سر ملوک زمان ناصر عبادالله
شهنشهی که زمین از فروغ طلعت او
منورست چنان کاسمان به طلعت ماه
خجسته روزی خرم کسی که باز کنند
به روی دولت و بختش در فرج ناگاه
که چشم داشت که یوسف عزیز مصر شود
اسیر بند بلای برادران در چاه؟
شب فراق نمیباید از فلک نالید
که روزهای سپیدست در شبان سیاه
هر آنکه بر در بخشایش خدای نشست
به عاقبت نرود ناامید ازین درگاه
زمانه بر سر آنست اگر خطایی کرد
که بعد از این همه طاعت کند به عذر گناه
خدای عمر درازت دهاد چندانی
که دست جور زمان از زمین کند کوتاه
به گرد خیمهٔ اسلام شقهای بزنی
که کهربا نتواند ربود پرهٔ کاه
مراد سعدی از انشاء زحمت خدمت
نصیحتست به سمع قبول شاهنشاه
دوام دولت و آرام مملکت خواهی
ثبوت راحت و امن و مزید رفعت و جاه
کمر به طاعت و انصاف و عدل و عفو ببند
چو دست منت حق بر سرت نهاد کلاه
تو روشن آینهای ز آه دردمند بترس
عزیز من، که اثر میکند در آینه آه
معلمان بدآموز را سخن مشنو
که دیر سال بمانی به کام نیکوخواه
دعای زنده دلانت رفیق باد و قرین
خدای عالمیانت نصیر باد و پناه
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در ستایش ملکه ترکان خاتون
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - پند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.