۳۳۰ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰ - درستایش اتابک مظفرالدین سلجوقشاه

در بهشت گشادند در جهان ناگاه
خدا به چشم عنایت به خلق کرد نگاه

امید بسته برآمد صباح خیر دمید
به دور دولت سلجوقشاه سلغرشاه

چو ماه روی مسافر که بامداد پگاه
درآید از در امیدوار چشم به راه

شمایلی که نیاید به وصف در اوهام
خصایصی که نگنجد به ذکر در افواه

خدایگان معظم اتابک اعظم
سر ملوک زمان ناصر عبادالله

شهنشهی که زمین از فروغ طلعت او
منورست چنان کاسمان به طلعت ماه

خجسته روزی خرم کسی که باز کنند
به روی دولت و بختش در فرج ناگاه

که چشم داشت که یوسف عزیز مصر شود
اسیر بند بلای برادران در چاه؟

شب فراق نمی‌باید از فلک نالید
که روزهای سپیدست در شبان سیاه

هر آنکه بر در بخشایش خدای نشست
به عاقبت نرود ناامید ازین درگاه

زمانه بر سر آنست اگر خطایی کرد
که بعد از این همه طاعت کند به عذر گناه

خدای عمر درازت دهاد چندانی
که دست جور زمان از زمین کند کوتاه

به گرد خیمهٔ اسلام شقه‌ای بزنی
که کهربا نتواند ربود پرهٔ کاه

مراد سعدی از انشاء زحمت خدمت
نصیحتست به سمع قبول شاهنشاه

دوام دولت و آرام مملکت خواهی
ثبوت راحت و امن و مزید رفعت و جاه

کمر به طاعت و انصاف و عدل و عفو ببند
چو دست منت حق بر سرت نهاد کلاه

تو روشن آینه‌ای ز آه دردمند بترس
عزیز من، که اثر می‌کند در آینه آه

معلمان بدآموز را سخن مشنو
که دیر سال بمانی به کام نیکوخواه

دعای زنده دلانت رفیق باد و قرین
خدای عالمیانت نصیر باد و پناه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در ستایش ملکه ترکان خاتون
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - پند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.