۲۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲

سوزد ز بس که تاب جمالش نقاب را
دانم که در میان نپسندد حجاب را

پیراهن از کتان و دمادم ز سادگی
نفرین کند به پرده دری ماهتاب را

تا خود شبی به همدمی ما به سر برد
در چشم بخت غیر رها کرد خواب را

نارفته، دم ز وعده باز آمدن زند
تا در وصال یاد دهد اضطراب را

در دل خزد لابه و از جان بدر کشد
دیرینه شکوه ستم بی حساب را

جرأت نگر که هرزه به پیش آمد سؤال
گیرم به بوسه زان لب نازک جواب را

نازم فروغ باده ز عکس جمال دوست
گویی فشرده اند به جام آفتاب را

سوزد ز گرمیش می و او همچون به لهو
ریزد ز آبگینه به ساغر شراب را

آبش دهم به باده و او هر دم از تمیز
نوشد می و ز جام فرو ریزد آب را

آسوده باد خاطر غالب که خوی اوست
آمیختن به باده صافی گلاب را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.