۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱

من آن نیم که دگر می توان فریفت مرا
فریبمش که مگر می توان فریفت مرا

به حرف ذوق نگه می توان ربود مرا
به وهم تاب کمر می توان فریفت مرا

ز ذکر مل به گمان می توان فگند مرا
ز شاخ گل به ثمر می توان فریفت مرا

ز درددل که به افسانه در میان آید
به نیم جنبش سر می توان فریفت مرا

ز سوز دل که به واگویه بر زبان گذرد
به یک دو حرف حذر می توان فریفت مرا

من و فریفتگی هرگز، آن محال اندیش
چرا فریفت، اگر می توان فریفت مرا

خدنگ جز به گرایش گشاد نپذیرد
ازو به زخم جگر می توان فریفت مرا

ز باز نامدن نامه بر خوشم که هنوز
به آرزوی خبر می توان فریفت مرا

شب فراق ندارد سحر ولی یک چند
به گفتگوی سحر می توان فریفت مرا

نشان دوست ندانم جز این که پرده در است
ز در به روزن در می توان فریفت مرا

گرسنه چشم اثر نیستم که در ره دید
به کیمیای نظر می توان فریفت مرا

سرشت من بود این ور نه، آن نیم، غالب
که از وفا به اثر می توان فریفت مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.