۲۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱

جز دفع غم ز باده نبوده ست کام ما
گویی چراغ روز سیاه ست جام ما

در خلوتش گذرد نبود باد را مگر
صرصر به خاک راه رساند پیام ما

ای باد صبح! عطری از آن پیرهن بیار
تسکین ز بوی گل نپذیرد مشام ما

هر بار دانه بهر هما افگنیم و مور
آید به دام و دانه رباید ز دام ما

گفتی، چو حال دل شنود مهربان شود
مشکل که پیش دوست توان برد نام ما

از ما به ما پیام و هم از ما به ما سلام
رنج دلی مباد پیام و سلام ما

مقصود ما ز دهر هر آیینه نیستی ست
یا رب که هیچ دوست مبادا به کام ما

غالب به قول حضرت حافظ ز فیض عشق
«ثبت است بر جریده عالم دوام ما»
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.