۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲

سموم وادی امکان ز بس جگر تابست
گداز زهره خاکست هر کجا آبست

مرنج از شب تار و بیا به بزم نشاط
که پنبه سر مینای باده مهتابست

به خوابم آمدنش جز ستم ظریفی نیست
خدا نخواسته باشد به غیر همخوابست

ز وضع روزن دیوار می توان دانست
که چشم غمکده ما به راه سیلابست

ز ناله کار به اشک اوفتاده دل خون باد
ز شرم بی اثری ها فغان ما آبست

ز وهم نقش خیالی کشیده ای ور نه
وجود خلق چو عنقا به دهر نایابست

نگه ز شعله حسنت چه طرف بربندد
چنین که طاقت ما را بنا ز سیمابست

به عرض دعوی همطرحی تو خوبان را
نگه در آینه همچون خسی به گردابست

زمین ز نقش سم توسن تو ساغرزار
هوا ز گرد رهت شیشه می نابست

قوی فتاده چو نسبت ادب مجو غالب
ندیده ای که سوی قبله پشت محرابست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.