۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۱

ما لاغریم گر کمر یار نازکست
فرقی ست در میانه که بسیار نازکست

دارم دلی ز آبله نازک نهادتر
آهسته پا نهم که سر خار نازکست

از جنبش نسیم فرو ریزدی ز هم
ما را چو برگ گل در و دیوار نازکست

باناله ام ز سنگ دلیهای خود مناز
غافل قماش طاقت کهسار نازکست

زحمت کشید و آن مژه برگشت همچنان
ما سخت جان و لذت آزار نازکست

رسواییی مباد خودآرایی ترا
گل پر مزن که گوشه دستار نازکست

ترسم تپش ز بند برون افگند مرا
تاب کمند کاکل خمدار نازکست

از جلوه ناگداختن و رو نساختن
آیینه را ببین که چه مقدار نازکست

می رنجد از تحمل ما بر جفای خویش
هان شکوه ای که خاطر دلدار نازکست

از ناتوانی جگر و معده باک نیست
غالب دل و دماغ تو بسیار نازکست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.