۱۲۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۰

سینه بگشودیم و خلقی دید کاینجا آتش ست
بعد از این گویند آتش را که گویا آتش ست

انتظار جوله ساقی کبابم می کند
می به ساغر آب حیوان و به مینا آتش ست

گریه ات در عشق از تأثیر دود آه ماست
اشک در چشم تو آب و در دل ما آتش ست

ای که می گویی تجلی گاه نازش دور نیست
صبر مشتی از خس و ذوق تماشا آتش ست

بی تکلف، در بلا بودن به از بیم بلاست
قعر دریا سلسبیل و روی دریا آتش ست

پرده از رخ برگرفت و بی محابا سوختیم
باده با دست آتش او را و ما را آتش ست

هم بدین نسبت ز شوخی در دلت جا کرده ایم
فاش گوییم از تو سنگست آنچه از ما آتش ست

گریه ای دارم که تا تحت الثری آبست و بس
ناله ای دارم که تا اوج ثریا آتش ست

پاک خور امروز و زنهار از پی فردا منه
در شریعت باده امروز آب و فردا آتش ست

راز بدخویان نهفتن برنتابد بیش از این
پرده دار سوز و ساز ماست هر جا آتش ست

گشته ام غالب طرف با مشرب عرفی که گفت
«روی دریا سلسبیل و قعر دریا آتش ست »
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.