۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۱

در کلبه ما از جگر سوخته بو برد
با ما گله سنجید و شماتت به عدو برد

خواهم که برد ناله غبارم ز دل دوست
چون گریه تن زار مرا زان سر کو برد

همره رودش کوثر و حوران که دم مرگ
ذوق می ناب و هوس روی نکو برد

بستند ره جرعه آبی به سکندر
دریوزه گر میکده صهبا به کدو برد

دی رند به هنگامه خجل کرد عسس را
می خورد و هم از میکده آبی به سبو برد

بر ما غم تیمار دل زار سرآمد
دیوانه ما را صنم سلسله مو برد

ما را نبود هستی و او را نبود صبر
دستی که ز ما شست به خون که فرو برد؟

دلدار تو هم چون تو فریبنده نگاری ست
در حلقه وفا یکدلم آورد و دورو برد

یک گریه پس از ضبط دو صد گریه رضا ده
تا تلخی آن زهر توانم ز گلو برد

نازد به نکویان ز گرفتاری غالب
گویی به گرو برد دلی را که ازو برد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.