هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از مولانا است که در آن شاعر از عشق و دلدادگی سخن می‌گوید. او از وابستگی به معشوق، درد هجران، و تحول درونی ناشی از این عشق صحبت می‌کند. همچنین، مفاهیمی مانند کفر و دین، پاکی، و تحول معنوی نیز در آن دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و انتزاعی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارند.

شمارهٔ ۱۸۲

چون بپویی به زمین چرخ زمین تو شود
خوش بهشتی ست که کس راه نشین تو شود

لبم از نام تو آن مایه پرستی که اگر
بوسه بر غنچه زنم غنچه نگین تو شود

چون بسنجد که نه آنست بکاهد از شرم
ماه یکچند ببالد که جبین تو شود

صد قیامت بگدازند و به هم آمیزند
تا خمیر دل هنگامه گزین تو شود

تاب هنگامه درد آرم و گویم هیهات
چه کنم تا غم هجر تو یقین تو شود؟

به سخن پیچم و اندوه گسارش گردم
برم از غیر دلی را که حزین تو شود

جلوه جز در دل آگاه سرایت نکند
من در آتش فتم از هر که قرین تو شود

چشم و دل باخته ام داد هنر خواهد داد
آن که چون من همه دان و همه بین تو شود

کفر و دین چیست جز آرایش پندار وجود؟
پاک شو پاک، که هم کفر تو دین تو شود

دوزخ تافته ای هست نهادت غالب
آه از آن دم که دم بازپسین تو شود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.