۱۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۱

چون گویم از تو بر دل شیدا چه می رود؟
بنگر بر آبگینه ز خارا چه می رود

خوابیده است تا که به کویت رسیده است
گر سر رود به راه تو از پا چه می رود؟

گویی، مباد در شکن طره خون شود
دل زان تست از گره ما چه می رود؟

پیداست بی نیازی عشق از فنای ما
گر زورقی شکست ز دریا چه می رود؟

آیینه خانه ای ست غبارم ز انتظار
او جانب چمن به تماشا چه می رود؟

گر جلوه رخ تو به ساغر ندیده ایم
چندین به ذوق باده دل از جا چه می رود؟

با ما که محو لذت بیداد گشته ایم
دیگر سخن ز مهر و مدارا چه می رود؟

یک ره اگر به وادی مجنون کند گذر
از ساربان ناقه لیلا چه می رود؟

ای شرم بازداشته از جلوه سازیت
از پشت پا بر آینه آیا چه می رود؟

هفت آسمان به گردش و ما در میانه ایم
غالب دگر مپرس که بر ما چه می رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.