۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۱

خون قطره قطره می چکد از چشم تر هنوز
نگسسته ایم بخیه زخم جگر هنوز

با آن که خاک شد به سر راه انتظار
پر می زند نفس به هوای اثر هنوز

تا خود پس از رسیدن قاصد چه رو دهد؟
خوش می کنم دلی به امید خبر هنوز

بختم ز بزم عیش به غربت فگند و من
مستم چنان که پا نشناسم ز سر هنوز

دیدار جوست دیده و دارد خجل مرا
از جوش دل نبستن راه نظر هنوز

شد روز رستخیز و به یاد شب وصال
محوم همان به لذت بیم سحر هنوز

ای سنگ بر تو دعوی طاقت مسلم ست
خود را ندیده ای به کف شیشه گر هنوز

پرویزن ست تارکم از زخم خار پا
از سر برون نرفته هوای سفر هنوز

بلبل سزد ز غیرت پروانه سوختن
رنگین به شعله نیست ترا بال و پر هنوز

غالب نگشته خاک به راهت تو و خدا
گردی ست پرفشان به سر رهگذر هنوز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.