هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از غزلهای کلاسیک فارسی است که در آن شاعر از درد عشق، جدایی، و حیرت در برابر معشوق سخن میگوید. او از ناامیدی، اضطراب، و اشتیاق شدید خود میگوید و از معشوقی یاد میکند که گویی از دسترس او خارج است. همچنین، مفاهیمی مانند رازآلودگی عشق، فنا در معشوق، و ناتوانی در بیان احساسات به زیبایی توصیف شدهاند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه این شعر نیاز به درک و تجربه عاطفی بیشتری دارد که معمولاً نوجوانان و بزرگسالان بهتر میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و استعاری ممکن است برای سنین پایینتر نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۲۶۲
گم گشته به کوی تو نه دل بلکه خبر هم
در لرزه ز خوی تو نه دم بلکه اثر هم
یارب چه بلایی که دم عرض تمنا
اجزای نفس می خزد از بیم تو در هم
در آینه با خویش طرف گشته ای امروز
هان تیغ نگهدار و بینداز سپر هم
دیدیم که می مستی اسرار ندارد
رفتیم و به پیمانه فشردیم جگر هم
ای ناله نه تنها شب غم گرد ره تست
شبگیر ترا مشعله دارست سحر هم
با گرمی داغ دل ما چاره زبونست
پروانه این شمع بود پنبه مرهم
تا حسن به بی پردگی جلوه صلا زد
دیدیم که تاری ز نقابست نظر هم
چونست که در عرصه دهر اهل دلی نیست
در بحر کف و موج و حبابست و گهر هم
اسکندر و سرچشمه آبی که زلال ست
ما و لب لعلی که شرابست و شکر هم
تنها نه من از شوق تو در خاک تپانم
نشتر به رگ سنگ مزارست شرر هم
آن خانه برانداز به دل پرده نشین ست
ای دیده تو نامحرمی و حلقه در هم
تا بند نقاب که گشوده ست؟ که غالب
رخساره به ناخن صله دادیم و جگر هم
در لرزه ز خوی تو نه دم بلکه اثر هم
یارب چه بلایی که دم عرض تمنا
اجزای نفس می خزد از بیم تو در هم
در آینه با خویش طرف گشته ای امروز
هان تیغ نگهدار و بینداز سپر هم
دیدیم که می مستی اسرار ندارد
رفتیم و به پیمانه فشردیم جگر هم
ای ناله نه تنها شب غم گرد ره تست
شبگیر ترا مشعله دارست سحر هم
با گرمی داغ دل ما چاره زبونست
پروانه این شمع بود پنبه مرهم
تا حسن به بی پردگی جلوه صلا زد
دیدیم که تاری ز نقابست نظر هم
چونست که در عرصه دهر اهل دلی نیست
در بحر کف و موج و حبابست و گهر هم
اسکندر و سرچشمه آبی که زلال ست
ما و لب لعلی که شرابست و شکر هم
تنها نه من از شوق تو در خاک تپانم
نشتر به رگ سنگ مزارست شرر هم
آن خانه برانداز به دل پرده نشین ست
ای دیده تو نامحرمی و حلقه در هم
تا بند نقاب که گشوده ست؟ که غالب
رخساره به ناخن صله دادیم و جگر هم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.