۱۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۵

بر دست و پای بند گرانی نهاده ای
نازم به بندگی که نشانی نهاده ای

ایمن نیم ز مرگ اگر رسته ام ز بند
دلدوز ناوکی به کمانی نهاده ای

گوهر ز بحر خیزد و معنی ز فکر ژرف
بر ما خراج طبع روانی نهاده ای

تا در امید عمر به پندار بگذرد
از لطف در حیات نشانی نهاده ای

تا خسته بلا نبود بی گریزگاه
در مرگ احتمال امانی نهاده ای

رازست، گر دلی به جفایی شکسته ای
دارست، گر سری به سنانی نهاده ای

دوزخ به داغ سینه گدازی نهفته ای
قلزم به چشم اشک فشانی نهاده ای

بر هر دلی فسون نشاطی دمیده ای
بر هر تنی سپاس روانی نهاده ای

هر دیده را دری به خیالی گشوده ای
هر فرقه را دلی به گمانی نهاده ای

غالب ز غصه مرد همانا خبر نداشت
کاندر خرابه گنج نهانی نهاده ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.