۲۴۱ بار خوانده شده

بخش ۴۰ - باز آمدن بیژن از گرگ گویا و شرح گفتن از برای فرامرز نامدار

بیامد به سوی بیابان چو گرد
در آن گه که شد برفلک شید زرد

خرامان به سوی بیابان رسید
زدیده همین دیدبانش بدید

که آمد گرانمایه گرگ سوز
به نیروی دادار گیتی فروز

فرامرز را دل زجا بردمید
پذیره شدن را پیاده دوید

نگه کرد و دیدش پر از خواسته
همه تن به زیور بیاراسته

بدو گفت کای سرور راستان
تو با گرگ گویا زدی داستان

تو در دیو جنگی خروشان بدی
از ایدر به پیکان دیوان بدی

چو رفتی چنین شاد باز آمدی
چه بوده کزین سان دراز آمدی

چو بشنید زو سرور سیستان
بدو گفت بیژن همان داستان

ببوسید چشم گرامی به مهر
که بی تو مبیناد چشم سپهر

خرامان چنان دست بیژن به دست
جهان پهلوان شد به جای نشست

همه شب سخن رفت از آن دیو و گنج
زگفتار دیو و زتصویر و رنج

همه خیره شد دیده لشکرش
از آن تاج وشمشیر و انگشترش

همه هندوان را شگفت آمد این
که بیژن فروبست بر دیو زین

بدو گفت کای نامور فر و مند
به هند اندرون شد به یک ره بلند

سزد گر برآید به چرخ برین
به شمشیر هندی بشوید زمین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۹ - رفتن فرامرز به جنگ گرگ گویا با بیژن و سوار شدن بیژن برگرگ (و) رفتن در کوه و کشته شدن گرگ به دست بیژن
گوهر بعدی:بخش ۴۱ - آمدن فرامرز در غار و دیدن گنج نوش زاد بن جمشید و سرگذشت آن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.